اس ام اس  جک

به يه لره ميگن تا حالا سوتی بزرگ دادی ميگه آره یه با خونه تنها بودم دختر خاله ام زنگ زد گفت چه خبر گفتم هيچی تنهائی حوصلم سر رفت اونم گفت منم تنها هستم پاشو بيا خونمون منم رفتم بهم گفت من ميرم توی اتاق تو هم چند دقيقه بعد بيا تو منم ۱۰ دقيقه بعد رفتم تو اتاق تاريک بود برقارو که روشن کردم همه خنديدن و گفتند تولدت مبارک ،بهش ميگن اينکه سوتی بزرگی نبود ميگه چرا آخه من لخت رفتم تو!!!!!!!!! rolling on the floor

میدونی چرا معرفت ها کم شده؟ چون همش در تو جمع شده

اگر با گريه دريايي بسازم،‌اگر با خنده رويايي بسازم اگر خنده شود در من فراموش،‌اگر گريه شود با من هم آغوش تو را هرگز نخواهم كرد فراموش
praying

تركه ميره سينما فيلم ترسناك ميبينه..همه فرار ميكنن جز تركه..ازش ميبرسن تو جرا هنوز نشستي ميكه دست به من نزنيد من ريدم ...

گفتمش دل ميخري؟ گفت چند؟/گفتمش دل مال تو، تنها بخند/ خنده كردو دل ز دستانم ربود/ تا به خود باز آمدم او رفته بود/ دل زدستانش به خاك افتاده بود
rose

تازه فهميدم تو دنيا هيچ قلبي واسه من نمي تپه. حتي قلب خودم... چون اونم واسه تو مي تپه!

با خيال تو بسربردن اگر هست گناه ، با خبر باش كه من غرق گناهم همه شب
love struck

از دست زمانه تير بايد بخوري دائم غم ناگزير بايد بخوري صد مرتبه گفتم عاشقي كار تو نيست بچه تو هنوز شير بايد بخوري

اگر روزي مُردم ، تابوتم را سياه کنيد تا همه بدانند سياه بخت بودم بر روي سينه ام تکه يخي بگذاريد تا به جاي معشوقم برايم گريه کند ... چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ... و آخر اينکه دستانم را ببنديد تا همه بدانند خواستم ولي نتوانستم

عاشق هرکس شدم او شد نصيب ديگري *دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجري* من سخاوت ديده ام دل را به هرکس مي دهم *شر م دارم پس بگيرم آنچه را بخشيده ام

به یه آدم فضول میگن:اگه نصف دنیا رو بهت بدن ،دیگه فضولی نمی کنی؟میگه: پس نصف دیگه چی میشه؟!

نميگم دوستت دارم،نميگم عاشقتم،ميگم ديوونتم كه اگه يه روز ناراحتت كردم بگی ولش کن دیوونست.

اسم زیبای تو را خال زدم در بدنم تا که محفوظ بماند نام تو در کفنم
thumbs up

یه روز 2 تا خلافکار با هم ازدواج می کنن . بچشون میشه بسیجی . چرا ؟ چون منفی در منفی میشه مثبت

از لره مي‌پرسند: توي طايفه شما آدم مشهور هم هست؟ ميگه:‌آره بابا، «لره و هاردي»، «سوفيا لره»، «اليزابت تاي لور»، تازه يه شيميدان لر يه چيزي كشف كرده كه اسمشو گذاشته «كلر»!
silly

بسیجیه یه شب قرص اکس میخوره تا صبح وضو میگیره!

کي چه گلي دوست داره؟ نجار:ميخک، دزد:شب بو، قصاب:گل گاو زبون، پارچه فروش:اطلسي، دندون پزشک: مينا، و من... من تو رو دوست دارم، تو زيباترين و نازترين گلي هستي که من دوستش دارم.

ترکه با دوست دخترش ميرن پارك یارو ميگه :عزيزم اگه اين درخت كاج زبون داشت الان به ما چي ميگفت ؟دختره ميگه اگه زبون داشت ميگفت:كره خر من زرد آلو ام نه كاج

ترکه به زنش ميگه مهرتو بگذار اجرا تاباپولش خونه بخريم!
hee hee

بسوزد خانه ي ليلي و مجنون كه رسم عاشقي در عالم انداخت اگر ليلي به مجنون داده ميشد دل هيچ عاشقي رسوا نمي شد

فقط او را صدا کردم نیامد/ تمام شب دعا کردم نیامد/ به من گفت باید با وفا بود / به عهدش هم وفا کردم نیامد/
sigh

یک سری جک

1 - نرکه به صندوق صدقه سنگ میندازه . بهش میگن چرا میندازی میگه می خوام به مردم فلسطین کمک کنم

۲- ژايني بعد از 15 سال به يك مورچه ياد ميده كه با چوب غذا بخوره بد اون رو مياره تو ميدان تا به مردم نشان بده مردم هم دور تادور ميايستن تا نگاه كنند يك تركه داشته از اونجا رد ميشده ميبينه همه عقب وايستادن و يك مورچه هم اون وسط هست ميره باپا مورچه رو له ميكنه ميگه اخه مورچه هم ترس داره

 ۳- قیامت میشه بعد همه آدمها میان خدا میگه هر کی دروغ بگه میترکه . 1 نفر میگه من آدم خوبی هستم بعد میترکه بعدی میگه منم آدم خیلی خوبی بودم میترکه نوبت به ترکه می رسه تا میاد بگه من آدم .... میترکه

 ۴- جبرئيل بر تركه نازل ميشه ؛ ميگه:يه آرزو بكن تا برآورده كنم؛ تركه ميگه:ميخوام خدارو ببينم؛ جبرئيل ميگه:اين آرزو خيلي سخته؛ يه آرزوي راحت تر بكن تا برآورده كنم؛ تركه ميگه:منو آدم كن؛ جبرئيل ميگه:پاشو بريم خدارو نشونت بدم

یک سری جک جدید

1ـ معلمه به شاگردش ميگه برو يه مورچه نر پيدا کن وردار بيار. بچهه فرداش يه مورچه مياره معلمه ازش ميپرسه خوب تو حالا از کجا فهميدي که اين مورچهه نره؟ بچهه ميگه آخه جلوي مدرسه دختروونه پيداش کردم

 

۲ـ گرگه ميره دم در خونه شنگول و منگول ميگه منم منم مادرتون زود باشين در رو باز کنين. شنگول ميگه غلط کردي ما  آيفون تصويري داريم

 

3-شوهر نصفه شب از خواب بيدار ميشه و صداي پاي دزد را ميشنفه. زنش را از خواب بيدار ميكنه و ميگه: به نظرم توي اتاق پذيرايي يه دزد هست.
زن گفت: خاك برسرم. لابد مرتيكه لندهور داره با كفش روي فرش راه ميره!

 

4-رشتيه ميره نجاري ميگه: قربونت يك كمد بساز اصغر آقا توش نباشه!!!!!

 

5- سوال: اگه گفتي فرق بين دايناسور و ترك داناچيه؟

جواب: نسل هردوشوون منقرض شده!

 

6-يه روز تركه ميخواسته بره بهشت زهرا؛ هر چي ميگرده گل پيدا نميكنه.
به جاش كمپوت ميبره.

 

7- تركه با زنش رفته بوده سينما، تو فيلم يهو يه گاوه شروع مي‌كنه دويدن طرف تماشاچيا. تركه يهو ميپره زير صندلي، زنش ميگه: ‌بابا خجالت بكش. اين كه فيلمه.

تركه ميگه: زن! من و تو مي‌دونيم فيلمه، گاوه كه نمي‌دونه!

 

8- تركه ميره بقالي،‌ مي‌بينه رو ديوار بزرگ نوشتن: علي با ماست! حسن با ماست! حسين با ماست! ميگه: ببخشيد اقا، شما ماست خالي نداريد؟!

 

9- تركه مهم ميشه زيرش خط ميكشن، تو امتحان مياد! 

 

10- تركه ميره ماه عسل، يادش ميره زنش رو ببره!

 

11- تركه كنار يه چاهي وايساده بوده، هي ميگفته:‌ سيزده. سيزده. سيزده. يكي از اونجا رد ميشده، مي‌پرسه: ببخشيد قربان، مي‌تونم بپرسم داريد چيكار مي‌كنيد؟ تركه يقه يارو رو ميگيره، پرتش مي‌كنه تو چاه، ميگه: چهارده. چهارده. چهارده.

 

12- به تركه ميگن: چند تا حيوون نام ببر كه پرواز كنه. ميگه:‌ كبوتر، كلاغ، خر! بهش ميگن: بابا خر كه پرواز نميكنه! ميگه: بابا خره ديگه، يهو ديدي پرواز كرد!

 

13- تركه تو مانور شركت ميكنه، اسير ميشه!

 

14- تركه و تهرونيه دعواشون ميشه، ميبرنشون كلانتري. افسرنگهبان از تهرونيه ميپرسه: اسمت چيه؟ يارو با بيخيالي ميگه: فري..... افسره حسابي چپ و راستش ميكنه، ميگه: بي پدر فكر كردي اينجا خونه خالست خودموني شدي؟ گفتم اسمت چيه؟ تهرونيه كه حساب دستش اومده بوده ميگه: فريدون قربان! افسره برمي‌گرده به تركه ميگه اسم توچيه؟ تركه كه اسمش قلي بوده، يكم فكر ميكنه بعد با ترس جواب ميده: قوليدون!

 

15- تركه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمي‌زدند. زن تركه وقتي شب ميره بخوابه، يك يادداشت براي تركه مي‌گذاره كه: منو فردا ساعت 6 بيدار كن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا ميشه، ‌مي‌بينه تركه براش يك يادداشت گذاشته كه: پاشو زنيكه ديوونه! ساعت شيشه.

 

16- تركه از ساختمون ده طبقه ميفته پايين، همه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شده؟ ميگه: والله منم تازه رسيدم!

 

17- تركه ميره راهپيمايي، مي‌بينه شلوغه برميگرده!

 

18-

 

19-  تركه 19 تا بچه داشته،‌ بهش ميگن: چرا يك بچه ديگه نمياري، رند شه؟
ميگه: فرزند كمتر، زندگي بهتر! (يا به عبارت ديگه؛ فرزند كمتر؛ ارث بيشتر)

 

20- يه تركه به دوست دخترش ميگه: امشب بيا خونه ما. هيچكس خونه نيست.
شب , دوست دختر تركه, مياد و هر چي زنگ ميزنه ميبينه هيچكسي خونه نيست!

 

21- تركه ادعاي پيغمبري ميكرده، ملت بهش ميگن: بابا پيغمبري همين ريختي الكي كه نيست... پيغمبرا معجزه دارن، كتاب دارن.. تو اصلاٌ كتابت كو؟ تركه يكم فكر ميكنه، ميگه: ايلده كتابا هنوز چاپ نشده، فعلاٌ جزوه ميگم بنويسيد!

 

22- تركه تو پمپ بنزين داشته سيگار ميكشيده، بهش ميگن: اينجا سيگار نكش. ميگه: هه! هه! من جلوي بابام هم سيگار ميكشم!

 

23- دانشمندان يه دستگاه خر سنج ميسازن، از يك رشتيه و عربه و تركه هم دعوت مي‌كنند كه دستگاهو روشون آزمايش كنند:

اول رو رشتيه آزمايش مي‌كنند، ميگه:‌ پنجاه درصد خر!

 بعد رو عربه آزمايشش مي‌كنند، ميگه: نود و پنج درصد خر!

بعد نوبت تركه ميشه، دستگاه ميگه: صد رحمت به خر!

 

24- به تركه ميگن اگه همه دنيا رو بهت بدن چي كار ميكني؟‌ ميگه: ميفروشم ميرم خارج.

به تركه ميگن با رضا جمله بساز، ميگه: من و حسن و حسين رفتيم پارك. ميگن: پس رضاش كو؟ ميگه: آخه رضا كارداشت، نيومد.

 

25- اصفهانيه سوار تاكسي ميشه، آخر مسير به رانندهه ميگه: حاج آقا كرايه ما چقدر شدس؟ يارو ميگه: 60 تومن. اصفهانيه ميگه: اولندش چه خبره 50 تومان؟!!! دومندش كه 40تومن بيشتر نميشه، بعدشم من 30 تومن بيشتر ندارم، حالا فعلا اين 20 تومنو بگير.... يارو پولو ميگيره، ميشمره ميبينه 10 تومنه!

 

26- يارو تلويزيون رو روشن ميكنه  كانال 1: قرآن.  كانال 2: قرآن.  كانال 3:قرآن.  كانال 4: قرآن.  كانال 5: قرآن. پا ميشه تلويزيون رو ميبوسه ميذاره رو طاقچه!

 

27- يه بار تو آبادان مسابقه تقليد صداي داريوش برگزار ميشه، داريوش مياد؛ چهارم ميشه!

 

28- تركه ده هزار تومن تو جيبش بوده مي‌خواسته بره مواد بگيره . تو راه نيرو انتظامي رو ميبينه، پولا رو پرت ميكنه تو جوب!

 

29- تركه داشته خاطره تعريف ميكرده، ميگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد،  ‌البته سال چهل و نه دو نفر خيلي بودا!  

 

30- به ترکه میگن از چه لبی خوشت میاد! میگه از لب جوب  

 

31- یه روز یه رشتی میره خونه میبینه زنش تنهاست میگه  وای چه توهمی  

 

جک های دسته اول 2

ترکه یه بلال می خوره  شروع به اذان خواندن می کند.

یه کامیون جک جدید می خواسته از تبریز به بوکان بیاد ولی متاسفانه مردم میانداب ازخود گذشتگی کردند و خودشان را  انداختند زیر ماشین ونگذاشتند ماشین به بوکان برسد.

به يكي خبر ميدن كه بابات مرده، ميگه: آخ جون...تريپ مشكي

 از طرف ميپرسن: به نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، به كره و چين هم حمله كنه تكليف ايران چي ميشه؟ طرف ميگه: چي ميشه نداره كه، ايران ميره جام جهاني

طرف كليدش رو تو ماشين جا ميگذاره، تا بره كليد ساز بياره زن و بچش دو ساعت تو ماشين گير ميكنن

پسر تازه رفته بوده كلاس دوم، معلمش ازش ميپرسه: دو دو تا؟ پسره ميگه: چهارتا. معلمه ميگه:باريك‌لله.. بيا اينم چهار تا گردو جاييزت.

حالا بگو ببينم، دو سه تا؟ پسره ميگه: يك گوني

شخصي به دوستش گفت برادرم موبايل گرفته
دوستش: يعني از ايدز خطرناك تره

مش قاسم:چرا به چشم الاغت عينك سبز زدي
مش غلام:اخه بهش مي خوام كاه بدم ولي فكر كنه ينجه است

اولي :ايا تودرخواب خروپف مي كني؟
دومي : نه اصلا
اولي : از كجا اينقدر مطمئني ؟
دومي :خوب يك شب تا صبح بيدار ماندم و اصلا صداي خروپف نشنيدم

اولي : مي دوني چرا فيلها را به سربازي نمي برند
دومي : نه براي چي
اولي : چون كف پاهاشون صافه

بيمار=اقاي دكتر من مي ترسم اخه اولين دفعه هست كه عمل مي كنم
دكتر=نترس منم اولين بارمه!!!!

 مشتري: « اين كت چند است؟»
فروشنده:«
۱۰
هزار تومان.»
مشتري: « واي! اون يكي چي؟»
فروشنده: « دو تا واي!»

روزي شخصي به عيادت دوستش رفت و حال او را پرسيد.
او گفت: «تبم قطع شده ولي گردنم خيلي درد مي كند.»
شخص عيادت كننده با خونسردي گفت:« اميدواريم آن هم قطع شود.»

بيمار:« آقاي دكتر! انگشتم هنوز به شدت درد مي كند!»
دكتر: «مگر نسخه ديروز را نپيچيدي؟»
بيمار: «چرا، پيچيدم دور انگشتم، ولي اثر نداشت!»

شخصي ساعتش كار نمي كرد. رفت گشت، برايش كار پيدا كرد.

عكاس:«دوست داريد عكستان را چگونه بگيرم؟»
مشتري:«مجاني!»

مردي بادكنك فروشي باز كرد، اما بعد ازمدتي ورشكست شد، چون بادكنك هايش را به شرط چاقو مي فروخت.

معلم: وقتي مي گوييم «دانش آموزان كلاس تكليف هاي خود را با ميل انجام مي دهند.» «ميل» در اين جمله چه نوع كلمه اي است؟
دانش آموز:« اجازه!  حرف اضافه.»

معلم:« سعيد! دو تا حيوان دو زيست نام ببر.»
سعيد:«قورباغه و برادرش.»

اولي: «يك روز توپم را شوت كردم، رفت كره ماه، خورد توي سر يك نفر و برگشت.»
دومي: «عجب! پس آن توپي را كه خورد توي سرم تو شوت كرده بودي؟»

دزدي
صاحب خانه:« آي كمك، كمك! دزد!»
دزد:« داد نزن بابا! كمك لازم نيست،  من با خودم چند نفر آورده ام.»

استراحت
اولي:« از بس استراحت كردم، خسته شدم.»
دومي:« خب يك كم استراحت كن.»

نقاش تنبل
اولي:« چه نقاشي قشنگي! اما معلوم نيست طلوع آفتاب را نشان مي دهد يا غروب آن را.»
دومي:« نگران نباش. من مي دانم غروب آفتاب است. اين نقاش هيچ وقتي زودتر از
۱۲ ظهر از خواب بيدار نمي شود.»

ازتركه پرسيدند:« چند سال داري؟»
گفت:« هجده، هفده، شايد شانزده، احتمالا پانزده...! »

 در اتوبوس
اتوبوس طبق معمول خيلي شلوغ بود. مسافري عصباني به آقاي چاقي كه پهلويش ايستاده بود، گفت آقا! ممكن است هل ندهيد!
مرد چاق با اوقات تلخي گفت: هل نمي دهم، دارم نفس مي كشم.

 

در استخر
فيلي در استخري شنا مي كرد. مورچه اي سر رسيد
و گفت: بيا بيرون كارت دارم.
فيل از استخر بيرون آمد. مورچه نگاهي به فيل انداخت و گفت: برو توي آب. فقط مي خواستم ببينم اشتباهي مايوي من را نپوشيده باشي.

روزي مردي با عينك دودي كنار دريا مي رود و مي گويد:    چقدر نوشابه سياه!

شيوه مطالعه
اولي:« كتابي را كه بهت دادم خواندي؟»
دومي: «بله، آخرش خيلي خوب بود.»
اولي:« اولش چه طور بود؟»
دومي: «هنوز اولش را نخوانده ام.»

تاريخ سيب زميني
معلم به دانش آموز:« بگو ببينم! سيب زميني از كجا پيدا شد؟»
دانش آموز:« از زماني كه اولين سيب از درخت به زمين افتاد.»

 

قوه بينايي
اولي:« به نظر تو، هويج باعث تقويت بينايي مي شود؟»
دومي: «حتما، چون تا به حال هيچ خرگوشي را نديده ام كه عينك زده باشد.»

در كلاس رياضي
معلم: «مريم! اگر هم شاگردي ات، سارا، هزار تومان به تو بدهد و
دوباره پانصد تومان ديگر هم بدهد، در مجموع چه قدر پول خواهي داشت؟»
در همين موقع سارا با عصبانيت مي گويد:« اجازه! ببخشيد، از كيسه خليفه مي بخشيد؟! »

آرزوي بهبود
روزي شخصي به عيادت دوستش رفت و احوالش را پرسيد. دوستش گفت:« تبم قطع شده است، اما گردنم هنوز درد مي كند.»
آن شخص گفت: «ناراحت نباش، اميدوارم آن هم به زودي قطع شود!»

راه حل
اولي:« اگر تلويزيونم روشن نشد، چه كار كنم؟»
دومي: «هلش بده، بگذار كانال دو.»

شكار شير
اولي: «يك روز به يك شير حمله كردم و دمش را بريدم.»
دومي:« پس چرا سرش را نبريدي؟»
اولي:« آخر قبل از من، يك نفر ديگر سرش را بريده بود. »

توصيه مادرها
مادر: «پسرم!  باز هم كه با اميد دعوا كرده اي!  مگر نگفتم هر وقت عصباني شدي، تا
۵۰
بشمار تا عصبانيتت تمام شود و دعوايت نشود؟»
پسر:« بله مادر جان!  گفته بوديد، اما مادر اميد به او گفته بود كه فقط تا
۳۰ بشمارد!»

حادثه
يك روز يك ترك از كنار ديوار مي گذرد، يك كاغذ به سرش مي خورد و مي ميرد. مردم مي آيند و كاغذ را باز مي كنند، مي بينند توي آن نوشته: دو تا آجر.

قصه تكراري
روزي روباهي مي رود پيش كلاغي و مي گويد:« به به. عجب دمي، عجب پايي!»
كلاغ با خونسردي مي گويد:
« كجاي كاري بابا! من خودم دوم راهنمايي ام.»

 

بي سوادي
پسر به پدرش گفت:« پدرجان! چرا بعضي از آدم ها اين طوري حرف مي زنند، مثلاً مي گويند فرش  مرش، كتاب متاب، اسباب مسباب؟ »
پدر با خونسردي جواب داد:« پسرم! اين كار آدم هاي بي سواد مي سواده!»

 

خبر بد
پدر به پسرش گفت: «راستي صبح چه مي خواستي به من بگويي »
پسر با شرمندگي:«نمي خواهم شما را بترسانم ، ولي امروز صبح معلم رياضي مان گفت كه از اين به بد هر كسي مسأله رياضي را غلط حل كند ، تنبيه
مي شود»

غربت
يك نفر مي خواهد برود خارج و با خودش سه كيلو قند مي برد. از او مي پرسند:« اينها را كجا مي بري؟»
مي گويد:« آخر شنيده ام غربت تلخ است.»

احوال پرسي
اولي: «حالت چه طور است؟»
دومي:« خوب است. تازه موكتش كرده ام.»

وارونه
فردي ميخي را سروته روي ديوارگذاشته بود و مي كوبيد. ميخ در ديوار فرو نمي رفت. ديگري كه شاهد اين ماجرا بود، گفت: «چه كار مي كني؟ اين ميخ كه براي اين ديوار نيست. اين ميخ براي ديوار روبه روست.»

لاف زني
روزي يك شخص لاف زن با يك آدم قوي هيكل دعوايش مي شود. قبل از هر حركت لاف زن، مرد قوي هيكل چند تا مشت به او مي زند و پرتش مي كند. آدم لاف زن در حالي كه نفسش بالا نمي آيد، به جمعيتي كه مشغول تماشا هستند مي گويد: «شما مي گوييد چه كارش كنم؟»

مسابقه فوتبال
ناظم:« چرا اين قدر دير به مدرسه آمدي؟»
دانش آموز:« آقا اجازه! من داشتم خواب يك مسابقه فوتبال مي ديدم. چون بازي به وقت اضافه كشيد، ناچار شدم خواب بمانم تا نتيجه آن معلوم شود.»

در كلاس علوم
معلمي در كلاس علوم از دانش آموزي پرسيد:« با ديدن پاي اين حيوان، نام حيوان را بگو.»
دانش آموز هر چه به پايي كه در دست معلم بود نگاه كرد، نتوانست پاسخ دهد. معلم پس از مدتي گفت: «بگو اسمت چيه تا برايت يك صفر بگذارم.»
دانش آموز پايش را از كفش درآورد و گفت: «خب، شما هم از روي پاي من بگوييد اسمم چيه.»

راننده ناشي
شخصي كه تازه ماشين خريده بود به تعميرگاهي رفت و به مكانيك گفت: «آقا، لطفاً ببينيد اين ماشين چه اشكالي دارد كه مدام به درو ديوار مي خورد.»

دست پخت
از يك نفر كه با پا غذا درست مي كرد پرسيدند: «چرا با پا آشپزي مي كني؟»
جواب داد: «آخر دست پختم خوب نيست.»

در تيمارستان
رئيس تيمارستان به يكي از مراقب ها مي گويد: «من در اين جا از همه راضي هستم، فقط ديوانه اي هست كه اصرار دارد من برج ايفل را از او بخرم.»
مراقب مي گويد: «خب، چرا نمي خريد؟»
رئيس تيمارستان مي گويد: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما مي خريدم.»

در كلاس رياضيات
معلم به دانش آموز: اگر تو
۲۰۰ تومن پول داشته باشي و برادرت ۵۰
تومن آن را بردارد، چه قدر پول برايت مي ماند؟
دانش آموز:«
۳۰۰
تومن.»
معلم با عصبانيت:«
۳۰۰
تومن؟!»
دانش آموز: «چون آن قدر گريه مي كنم تا پدرم
۱۵۰ تومان ديگر هم به من بدهد!»

خواب
اولي: «من خواب ديدم رفته ام مسافرت.»
دومي: «من هم خواب ديدم كه يك غذاي خوشمزه خورده ام.»
اولي:« تنهايي؟ پس چرا من را دعوت نكردي؟»
دومي: «مي خواستم دعوتت كنم، ولي گفتند رفته اي مسافرت.»

علت طاسي
اولي: «چي باعث شد سر شما طاس شود؟»
دومي: «باد.»
اولي: «چرا باد؟»
دومي:« آخر باد كلاه گيسم را برد!»

در كلاس علوم
معلم:« حامد!  توضيح بده كه سيب زميني چگونه به دست مي آيد. »
حامد: «اجازه آقا!  با پرداخت مقداري پول!»

نصف پرتقال
معلم رياضي از دانش آموز پرسيد: «اگر مادرت به تو بگويد نصف پرتقال را مي خواهي يا هشت شانزدهم، كدامش را انتخاب مي كني؟»
دانش آموز پاسخ داد: «نصف پرتقال را!»
معلم گفت: «مگر نمي داني نصف پرتقال با هشت شانزدهم پرتقال يكي است؟»

آرزوي كودكي
اولي: تا به حال به هيچ كدام از آرزوهاي دوران كودكي ات رسيده اي؟
دومي: بله، وقتي بچه بودم و مادرم موهايم را شانه مي كرد، آرزو داشتم كچل بشوم!

 

اسب
اسب كشاورزي را دزد برده بود. يكي گفت: «تقصير خودت بود كه اسب را خوب نبستي.»
ديگري گفت: «تقصير پسرت بود كه در طويله را باز گذاشته بود.»
كشاورز گفت: «همه تقصيرها از ماست. دزد بيچاره هيچ گناهي ندارد!»

پوست موز
يك نفر پوست موزي روي زمين مي بيند و مي گويد: «اي واي! باز هم بايد بيفتيم!»

آرزوها
يك روز به يك نفر مي گويند: «سه تا آرزو كن.»
- اول يك ماشين پژو
۲۰۶ پيدا كنم؛ بعد يك ۲۰۶ ديگر پيدا كنم؛ سومين آرزويم هم اين است كه يك ۲۰۶
پيدا كنم.
- چرا هر سه تا آرزويت يكي بود؟
- براي اين كه اين سه تا را بفروشم و يك ماكسيما بخرم.

امتحان تاريخ
معلم تاريخ: آهاي! تو كه با آن قد بلندت ته كلاس ايستاده اي و بر و بر من را نگاه مي كني، بگو اسكندر مقدوني كه بود.
- نمي دانم.
- چه كسي ناصر الدين شاه را كشت؟
- نمي دانم.
- پس با اين وضع چطور مي خواهي امتحان تاريخ بدهي؟
- من كه نمي خواهم امتحان بدهم. آمده ام بخاري كلاس را تعمير كنم.

مسأله كوچك
دو نفر از كاركنان راه آهن با هم صحبت مي كردند.
اولي مي گويد: «شنيدي پرويز را اخراج كردند.»
دومي: «آره، مي گويند بي اجازه وارد اتاق رئيس شده بود.»
اولي: «اي بابا به خاطر مسأله به اين كوچكي؟»
دومي: «آخر او با لوكوموتيو وارد اتاق رئيس شده بود!»

علت نمره صفر
پدر: بگو ببينم چرا تو هميشه نمره صفر مي گيري؟
پسر: چون من ته كلاس مي نشينم.
پدر: چه ربطي دارد؟
پسر: آخر شاگردهاي كلاسمان زيادند، وقتي نوبت من مي شود، ديگه نمره اي جز صفر نمي ماند!

بيست سؤالي
شركت كننده: «تو جيب  جا
مي شود؟»
مجري: «بله، ولي اگر بگذاري توي جيب، جيبت ماستي مي شود!»

اكثريت
از ديوانه اي پرسيدند: «چرا تو را به ديوانه خانه آورده اند؟»
ديوانه پاسخ داد: «من فكر مي كردم همه مردم دنيا ديوانه هستند و همه مردم دنيا هم فكر مي كردند من ديوانه ام. بالاخره اكثريت برنده شدند!»

تنبلي
دانش آموز تنبلي به دوست خود گفت: اي كاش در مدرسه هم مثل بعضي از مغازه ها كه بالاي ديوار آن نوشته اند: جنسي كه فروخته شد پس گرفته نمي شود، مي نوشتند: درسي كه داده شد، پس گرفته نمي شود!

بدون ترديد
اولي: آقاي دكتر، من فكر مي كنم عينك لازم دارم.
دومي: بله حتما! چون اين جا مغازه ساندويچ فروشي است.

فاصله خنده و گريه
از شخصي پرسيدند: فاصله ميان خنده و گريه چيست؟
او جواب داد: انسان با چشم گريه مي كند و با دهان مي خندد،
فاصله ميان دهان و چشم هم دماغ است.

رژيم غذايي
اولي: من تصميم گرفته ام بعد از اين، فقط غذاهاي گياهي بخورم.
دومي: لابد با مشورت دكتر تصميم گرفته اي؟
اولي: نه، با مشورت قصاب محل، چون او ديگر حاضر نيست به من نسيه بفروشد.

در مطب روان پزشك
دكتر: خب، بيشتر، وقتي به چه چيزي فكر مي كني افسرده مي شوي؟
بيمار: راستش را بخواهيد، به پرداخت ويزيت!

قدرت
اولي: پدر من با يك دست، هر اتومبيلي را كه بخواهد مي تواند نگه دارد؟
دومي: دروغ نگو! مگر ممكن است؟
اولي: آخه پدر من افسر اداره راهنمايي و رانندگي است.

مسابقه
اولي: چرا اسب تو توي مسابقه برنده نشد؟
دومي: چون اسب من خيلي
با ادب است، به اسب هاي ديگري مي گويد: اول شما بفرماييد.

استدلال منطقي!
قاضي: مرد حسابي، چرا از ديوار مردم بالا مي روي؟
دزد: خب براي اينكه درهاي خانه هايشان بسته است!

خواب و خوراك!
اولي: ديشب خواب ديدم يك ظرف ماكاروني خورده ام.
دومي: براي همين است كه بلوز دستبافت نصف شده است!

بيماري
يك نفر مي رود مطب دكتر و مي گويد: «آقاي دكتر، مشكل من اين است كه كسي مرا تحويل نمي گيرد!»
دكتر مي گويد: «مريض بعدي!»

در كلاس فيزيك
معلم از دانش آموز پرسيد: جسم شفاف چه جسمي است؟
دانش آموز جواب داد: جسمي كه نور از آن عبور  كند.
معلم: دو تا مثال بزن!
دانش آموز: نردبان، غربال.

در كلاس دستور
معلم به دانش آموز :«يك جمله بگو در آن چاي باشد.»
دانش آموز :«اجازه ! قوري.»

 

مشكلات
روزي سه نفر در مورد مشكلات خود صحبت مي كردند.
اولي گفت: وقتي پاي پله
مي ايستم، نمي دانم بايد بالا بروم يا پايين؟
دومي گفت: وقتي جلو يخچال مي ايستم، نمي دانم در يخچال را ببندم يا باز كنم؟
سومي گفت: خدا را شكر كه من اين قدر دچار فراموشي نيستم. براي اين كه چشم نخورم، به در چوبي مي زنم و بعد مي گويم: «كي در مي زند؟!»

 

 
علت
اولي: چرا دستت شكسته
است؟
دومي: ديروز روي ديوار راه مي رفتم كه يك دفعه ديوار تمام شد و افتادم.

 

 

دلخوري
معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت كمك نمي گيري؟
دانش آموز: آخر او از دست شما دلخور است.
معلم: از دست من، چرا؟
دانش آموز: چون شما هفته قبل به انشاي او نمره بدي داديد!

 

شكارچي ها
شكارچي اول: ببين چه كبك زيبايي شكار كرده ام.
شكارچي دوم: اين كه كلاغ است نه كبك.
شكارچي اول: نه ديروز برادرش را زدم، امروز او لباس سياه پوشيده است! 

دست يا زبان
مادر: پرويز جان، مگر زبان نداري كه دستت را دراز مي كني وسط سفره؟
پرويز: زبان دارم ، ولي زبانم به وسط سفره نمي رسد!

اسب با ادب
اولي: چرا اسب تو در مسابقه برنده نشد؟
دومي:  چون اسب من خيلي با ادب است و به بقيه اسب ها مي گفت اول شما بفرماييد!

شما هم مي توانيد لطيفه‏هايتان را براي ما ارسال نماييد تا ما لطيفه ونام شما را در اين وبلاگ به ثبت برسانيم.

 

در همسايگي
محسن به همسايه اش گفت: «جلوي اين سگت را بگير! امروز جوجه ما را خورده است.»
همسايه او با خوشحالي گفت: «خوب شد گفتي كه ديگه امروز بهش غذا ندهم.»

 

در كلاس  فارسي
معلم به دانش آموز: ساعت را بخش كن!
دانش آموز: اول سا دوم عت.
معلم: صداشو بكش!
دانش آموز: تيك تاك! تيك تاك!

پرحرفي
اولي: ببخشيد با حرف هايم سرشما را درد آوردم.
دومي: نه اختيار داريد. من حواسم جاي ديگر است.

در كلاس فيزيك
دبير فيزيك: اگر بخواهيم ساختماني را سيم كشي كنيم و لامپ هاي اتاق را به طور انشعابي ببنديم، چه مي كنيم؟
دانش آموز: اجازه آقا! سيم كش مي آوريم.

نهايت ادب
دكتر: آقا جان! بفرماييد بيماري شما چيست؟
بيمار: هر چه شما صلاح

شعبده بازي
پسر: بابا ديدي توي سيرك چطور شعبده باز دستمال را تبديل به گل كرد؟ چقدر شعبده باز ماهري بود!
پدر: اگه اين طوره پسرم، خودت هم شعبده باز ماهري هستي چون به راحتي يك دسته اسكناس را تبديل به يك توپ مي كني!

اسب بخار
مردي در هواي سرد، اسبي را ديد كه از بيني اش بخار بيرون مي آمد.
با خود گفت: فهميدم، پس اسب بخار كه مي گويند همين است!

عموم
اولي: با عمويت كجا مي روي؟
دومي: او را مي برم فروشگاه محله مان؛ چون آن جا نوشته «خريد براي عموم آزاد است!»

قوه بينايي
اولي: آيا به نظر تو هويج باعث تقويت قوه بينايي مي شود؟
دومي: بله، قطعاً؛ چون تا به حال خرگوشي نديده ام كه عينك زده
باشد!

بيماري
اولي: من يك پسر دارم كه هر روز بيشتر شبيه من مي شود؟
دومي: اگر وقت داري ببر دكتر تا جلوي اين بيماري را بگيرد!

نام گذاري
اولي: اسم پسرت را چه گذاشتي؟
دومي: سامان.
اولي: سيمان بگذاري بهتر است، سنگين تر است!

صرف فعل خوردن
معلم: سعيد فعل خوردن را صرف كن!
سعيد: آقا اجازه! با قاشق و چنگال؟

آرزوي خسيس
از آدم خسيسي پرسيدند: بزرگ ترين آرزويت چيست؟
خسيس جواب داد: كچل شوم تا ديگر هرگز پول سلماني
ندهم.
در حياط تيمارستان

دو ديوانه در حياط تيمارستان قدم مي زدند.
ديوانه اولي به تير چراغ برق كوبيد و گفت: هر چه در اين خانه را مي زنم، كسي جواب نمي دهد.
ديوانه دومي گفت: عجيب است. چراغشان هم روشن است.

يك درجه برتر
اولي: يك فوتباليست را نام ببر كه يك درجه برتر از مارادونا باشد.
دومي: ماراسه نا.

گداي با مرام
گدا: آقا، بي زحمت دو هزار تومان بده به من ناهار بخورم.
عابر: برو بابا! من خودم هنوز ناهار نخورده ام.
گدا: عيب ندارد، پس چهار هزار تومان بده، ناهار مهمان من باش

 طلبكار يا بدهكار؟
اولي: مي تواني به من ده هزار تومان قرض بدهي؟
دومي: نه، تمام دارايي ام فقط شش هزار تومان است.
اولي: اشكالي ندارد. چهار هزار تومانش را به من بدهكار مي ماني.

 

Sohrab.oslub@gmail.com

 

جک های دسته اول

ترکه زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه ببخشید ماشین دارید میگه بله ترکه میگه خوش به حالتون ما نداریم

 

تركه مي‌خواسته گردو بشكنه، گردو رو ميگذاره زير پاش، با آجر ميزنه تو سرش

 

تركه هر روز زنگ يك كليسا رو مي‌زده و در مي‌رفته. آخر پدر روحاني شاكي ميشه،‌ يك روز پشت در كمين مي‌كنه، تا تركه زنگ مي‌زنه، ‌سرشو مي‌گيره و مي‌پرسه چيكار داري؟ تركه حول ميشه،‌ با تتپته ميگه: ببخشيد، ‌عيسي هست؟!

 

از تركه ميپرسن آرزوت چيه؟ ميگه:‌ كاشكي تبريز پايتخت بود! ميگن: چرا؟! ميگه: آخه اون وقت به ماميگفتن بچه تهرون!

 

به تركه ميگن: چند تا حيوون نام ببر كه پرواز كنه. ميگه:‌ كبوتر، كلاغ، خر! بهش ميگن: بابا خر كه پرواز نميكنه! ميگه: بابا خره ديگه، يهو ديدي پرواز كرد!

 

تركه زنگ ميزنه 118، ميگه: ببخشيد شماره تلفن غضنفر رو دارين؟! يارو ميگه: نه. تركه ميگه: پس من ميخونم يادداشت كنين!

 

تركه مرده شور بوده، بعد از يه مدتي ميگيرنش دهنش رو سرويس ميكنن. رفيقاش ميپرسن بابا مگه اين بيچاره چي كار كرده بود؟ ميگن: اين پدرسوخته سوالاي شب اول قبر رو تكثير كرده بود بين مرده‌ها تقسيم مي‌كرد!

 

تركه ميره مرغداري، جو ميگيردش... تخم ميكنه!

 

تركه داشته با بچش گرگم به هوا بازي ميكرده، يهو جو ميگيردش بچشو ميخوره

 

يك روز يك تركه دماغشو محكم مي‌كشه بالا چشش سبز ميشه

 

عربه با دو تا خيار در دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله.
عربه ميگه: پس بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!!

 

عربه زنشو براي زايمان برده بوده بيمارستان.بعد ار يه مدت يه پرستاره اروم مياد ميگه:
يه خبر بدي براتون دارم.متاسفانه بچه عقب افتادست!
عربه ميگه: شيشتاشون از جلو افتادن هيچ گهي نشدن.
بزار اين هفتمي از عقب بيوفته شايد يه گهي شد!!!

 

تركه ميره حموم، آب جوش بوده با نعلبكي دوش ميگيره

 

به تركه ميگن چند تا بچه داري؟ ميگه 2 تا . مي‌پرسن: كدومش بزرگتره؟ ميگه: خوب اوليش

 

تركه يه بسته هزار تومني ميشمره، 250 تومن كم مياره

 

يك گروه از محققين انسان شناسي داشتن روي تفاوت مغز نژادهاي مختلف انسان تحقيق مي‌كردند، اول مغز يك آمريكاييه رو باز مي‌كنند، مي‌بينند اي بابا اينا اينقدر با الكترونيك و كامپيوتر ور رفتن كه تو مغزشون پر شده از IC و مدارهاي الكترونيكي. خلاصه مي‌ترسن دست به يك چيزي بزنند خراب شه، زود مغز يارو رو مي‌بندند. بعد مغز يك ژاپنيه رو باز مي‌كنند، مي‌بينند اي بابا اين وضعش از آمريكاييه هم خراب تره و مغزش شده پر از مداراي نوري و چيزاي عجيب غريب، خلاصه مغز اين رو هم جرات نمي‌كنند دست بزنند. بعد جمجمه يك تركه رو باز مي‌كنند، مي‌بينند تو ش فقط يدونه سيم ازين ور جمجه رفته اونور. باخودشون مي‌گن: خوب ما اينو قطع مي‌كنيم، اگه دييدم خيلي ضايع شد، فوقش دوباره وصلش مي‌كنيم! خلاصه سيمه رو قطع مي‌كنند، يهو گوشاي تركه ميافته

 

دوتا مرغ داشتن حرف ميزدن اولي ميگه ديروز دخترم و با يه خروس غربيه ديدم عجب زمونه ايه...دومي ميگه اين که چيزي نيست من ديروز تو کيف دخترم تخم مرغ پيدا کردم....

 

سه تا موش قرار ميزارن خلافاشونو بگن. اولي ميگه ما ديشب رفتيم داروخونه هرچي مرگموش بود خورديم. دومي ميگه ما ديشب رفتيم كارخونه تله موش سازي همه تله موشا رو خورديمو جيم شديم. سومي كه داشت با موبايلش حرف ميزد بهش ميگن با كي حرف ميزني؟ ميگه هيچي بابا بروبچن. ميگن ي گربه فراري بلند كردن. ميگن بيا.

 

یک روز یک جوجه با مامانش دعوا میکند می رود بیرون میگوید گربه بیا منو بخور

 

يه روز يه كرمه از دمپا شلوار يه آقاهه بالا ميره ميرسه به آلت قتاله :ltbit :ltbit :110180369
ميگه: رخصت پهلوون

 

يك روز يك يا كريمه با يك مرغ عشقه ازدواج ميكنه بچشون به دنيا ميياد اسمشو ميذارن كريم عشقي

 

يه روز يه كيوي ميره پيش دو تا جوجه تيغي دوست جوجه تيغي از جوجه تيغي ديگه مي پرسه اين كيه جوجه تيغي مي گه داداشمه تازه از سربازي اومده.

 

يه روز يه مورچه با يه فيله ازدواج ميكنه بعد از مدتي فيله ميميره مورچه بالاي سر فيله ميگه واي بد بخت شدم حالا ديگه بايد تا اخر عمرم قبر بكنم

 

یک روز یک خر و یک گورخر با هم مسابقه دو می گذارند بعد خره می بازه . خره می گه من قبول ندارم اون لباس ورزشی تنش بود.

 

از يه مار كه خيلي دمق بوده ميپرسن چرااينقدر ناراحتي ميكه:يك سال عاشق دختر همسايمون بودم ولي حالا فهميدم كه شلنگ بوده

 

به تركه ميگن: با «هندونه» جمله بساز. ميگه: هند اونه كه بغل پاكستانه

 

يه روز يه آقايي دستشويي بوده و داشته زور ميزده يهو موبايلش زنگ ميزنه جواب ميده ميبينه پسرشه ميگه چي ميگي ميگه هيچي بابا زنگ زدم بگم مامان ناهار درست نكرده هر جا هستي يه چيزي بخور و بيا.

 

یک ترکه میره قله اورست را فتح میکنه ازش می پرسن چه انگیزه باعث شد که این کار رو بکنی می گه من انگیزه منگیزه حالیم نیست یک بار خورد اومدم اینجا

 

 sohrab.oslub@gmail.com

 

جک های جدید

توجه : بعضي از اين جك چون با تبديل كردن به فارسي شايد كمي از جذابيت انها كاسته شود . در ضمن اي جك ها بعضي ها (18-) هستند.

 ۱ - پيرزني همه دندانهايش را مي كشد به جز دو دندان جلو . از مي پرسن   چرا اين كارو كردي مي گه براي چادر گرفتن !!!!

۲-تركه ميره جبهه تو خاك عراقيا لخت ميشه رو زمين دراز ميكشه بهش ميگن داري چيكار مي كني ميگه دارم به خاك دشمن تجاوز مي كنم

۳- يه مرد كه شيميايي شده بود و خيلي آهسته حرف مي زد به ملا كار داشت و در خونه ملا رفت. زن اخوند در را وا كرد و مرد شيميايي گفت ببخشيد ملا خونه است؟ (بصورت خيلي آرام) زنه پاسخ داد نه بيا تو..!!!!

 

۴- تركه سر نمكدان قورت مي ده ! ميره دستشوي ماكاروني مي كنه.

 

۵- يه خروس از سرما مي لرزيد . ازش پرسيدن چرا مي لرزي  گفت مرغ يخ زده رو كردم.

 

6-  از تركه پرسيدند اهل كجايي . مي گه مگه تبريز شهر نيست؟

 

7-  يه بيوه زن حاميله مي شه مي ره پيش دكتر  ، مي آقاي دكتر من 10 ساله از شوهرم جدا شدم  اين حاميلگي ديگه چيه؟‌ دكتر مي گه عزيزم در اين دوره وزمانه نبايد به موز هم اعتماد كرد!!!!!

 

8- يه دختر پسر با هم قايم موشك بازي مي كنند . دختر مي گه اكه منو پيدا كرد با هم سكس خواهيم داشت ، پسره مي گه اگه پيدات نكردم چي؟؟؟؟ دختره مي گي زيره پله ها هستم .

 

9- دو جوجه همديگر را خيلي دوست داشتند    اما اگه بزرگ شدند  هر دو خروس بودند!!!!!

 

10-  عربه بچه دار مي شه  بچه اش 11 كيلوست . ختنه مي كنند بچه 3 كيلو مي مونه .

 

11-     يه كرم به داخل يه قابلمه ماكاروني مي افتد . مي گه عجب پارتي است!!!

 

12 -  تركي ميره خونه مي بينه يه مرد داره با يه قاشق بيضه ها رو هم  مي كونه تو .... بعدا به زنش مي گه هيچي بهت نمي گم  فقط  اگه مرد باشم ديگه  بااين قاشق غذا نمي خورم.

 

13-  تركه زنش رو مي بينه با يه غريبه داره ميره   ميگه زن كجا ؟  زنش مي گه  تا خونه اقا عباس مي رم . شوهرش مي گه باشه ولي زودبرگرد.

 

14-  تركه 10 هزار تومان پيدا مي كنه   و از زمين بر مي دارد بعد يه كم فكرم مي كنه و پول و مي اندازه و مي گه ما از اين شانسا نداريم!!!!!

 

14 – تركه مي خواسته بره ويسكي بخره  كه پول در دستش بود يه دفه پليس و مي بينه پول و مي اندازه ..!!!!!!

 

15- از تركه مي پرسن چگونه مي توني سه الاغ رو روي هم  قرار بدي ؟ ميگه سوار يه الاغ مي شم و ميرم رو گور بابام .

 

 

16-  يه روز يه بچه  از صبح تا ظهر دم در يه مغازه  لوازم خانگي  مي نشينه و به يه ضبط صوت نگاه مي كنه . صاحب مغازه مياد مي گه چيه عزيزم  بچه مي گهولا از اين ضبط صوت خوشم اومده ولي پول ندارم .

مغازه دار مي گه بيا اگه بتوني با كير بلندش كني بهت مي دم . بچه مي تونه بلندش كنه و ضبط صوت رو مي بره . فرداش همون پسره با باباش مي اد  ان مغازه و به صاحب مغازه مي گه امديم يخچال رو ببريم!!!!!!!!!!!!!!!!

 

17 -  تركه يه 25 توماني مي ندازه به يه صندوق خيريه  و سوار ميشه!!!!!!!(فكر ميكنه اين اسبابازيهاي بچه هاست)

 

18- به تركه ميگن چرا CD شما اينقدر خش داشت؟‌ ميگه اخه آهنگ هاي جالبشو خط كشيدم!!!!!

 

19- از تركه مي پرسن بچه اول و بچه آخر چه فرقي با هم دارند؟ ميگه بچه اول حاصل عشق است ولي بچه آخر حاصل كاندوم پاره است!!!!

 

20- رشتيه با رفيقش رفته بودن خريد، ميبينن دم در يك فروشگاه بزرگ نوشته: سكس مجانی و جوايز نفيس (با خريد بيش از ده‌هزار تومن كالا). خلاصه كلی حال ميكنند و ميرن تو اونقدر آت و آشغال ميخرن تا آخر ده‌هزارتومن رو رديف ميكنن، بعد خوشحال و خندان ميان دم صندوق حساب ميكنند و ميگن: خوب اين سكس مجانی ما چی شد؟ صاحب مغازه ميگه، شما يك عدد بين يك تا ده انتخاب كنيد.. رشتيه ميگه: هفت. مرده ميگه: متاسفانه عدد امروز واسه سكس مجانی هشته، جاييزه عدد هفت يك فندكه! خلاصه رشتيه فندكشو ميگيره و با حالِ گرفته مياد بيرون، رفيقش بهش ميگه: فكر كنم اين جريان سكس مجانی خالی بندی باشه. رشتيه ميگه: نه بابا من و تو شانس نداريم... خانوم من تاحالا سه بار برنده شده

 

جک

  تركه به رفيقش ميگه: ميخوام دختر شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن!    مگه    كشكيه؟!  تركه ميگه: بابا من كه راضيم، ننم هم كه راضيه، فقط مونده شاه و دخترش!

تركه پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره!

 از تركه ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يوم‌الله سيزده آبان!

تركه زنگ ميزنه فلسطين، ميبينه اشغاله! 

تركه ميميره، باباش رضايت نميده!

- از تركه ميپرسن: به نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، به كره و چين هم حمله كنه تكليف ايران چي ميشه؟ تركه ميگه: ايلده چي ميشه نداره كه، ايران ميره جام جهاني!

تركه ميگوزه، دنبال پوكش مي‌گرده!

به تركه ميگن: كجا داري ميري؟ ميگه: دارم برميگردم!

از عربه نوار مغزي ميگيرند، ميبينند بيست دقيقه اولش خاليه!